(22)برنامه ریزی

ساخت وبلاگ
نمیترسی؟ نه نمیترسی واقعا؟ نه حوصله ات سر نمیره؟ نه... من یه آدم اینتروورتم... تازه دارم لذت میبرم از تنهایی... تازه مقدارش کافیه... عالیه! معلومه که در انتخاب عنوان شک و تردید به دلم راه دادم؟ من اینجا در شهر غریب(نه خیلی هم حالا) در خونه‌ی خاله که باید بهتون بگم از اینوره، تنها در خانه شدم! همه زنگ میزنن و تلاش میکنن این تنهایی لذت‌بخش رو از من بگیرن...منتها اونا نمیدونن که... من هر روز شب ساعت 10 11 خاموشی میزنم... نور های آبی رو روشن میکنم... مخ دندون و نسواکمو سر صبر و حین دیدن فیلم مورد علاقه‌ام میزنم و میکشم... درهارو قفل میکنم...پنجره هارو میبندم... **البته قبلش با دو تا گربه‌ی همسایه که هر شب بلااستثناء روی دیوار تو بغل هم میشینن و ستاره‌هارو نگاه میکنن یه میوحبت( صحبت به زبان میویی) انجام میدم که مطمئن باشم کم و کسری چیزی ندارن** ***ای کاش من یه گربه بودم با موود این دو تا قشنگا*** خلاصه جهت داشتن صدای سفید(وایت نویز) کولرو روشن میکنم... آلارم هام رو چک میکنم چون فوبیای بیدار نشدن و به برنامه هام نرسیدن رو دارم (اگر که یه فوبیای رسمی باش البته) بعدم تلاش میکنم خوابم ببره بدون اینکه به تمام شخصیت‌های فیلم ترسناک ها فکر کنم!! صبح‌ها هم با وجود اینکه میترسم به موقع بیدار نشم، بیدار میشم! یه قهوه‌ی با شیر و عسل درست میکنم و یه صبحونه‌ی مفصل... بعدشم میشینم پای کارها و درس‌هام تا ساعت نهار! بعد از نهار یکم استراحت میکنم... دارم از تکنیک "یه اسپرسو بزن و نیم ساعت چرتی بخواب و سرحال بیدار شو" استفاده میکنم که بگم بهتون...جوابه! *راستی چرا میگم مستر بین...البته مستربین که نه...میس بین! امشب رفتم مال نزدیک خونه‌ی خاله...داشتم با عشق و علاقه به ع (22)برنامه ریزی...
ما را در سایت (22)برنامه ریزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8paeize-por-rang0 بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1402 ساعت: 14:58

حرف می‌زنیم و حرف می‌زنیم و حرف می‌زنیم! ذاتا آخر هفته‌ها میاد خونه که بریم بیرون و صدای آهنگای ماشینی رو ببریم بالا و کافی بخوریم و حرف بزنیم! زندگی که سخت و دردناک میشه، خنده‌دار میشه، بی‌هدف میشه، حرف می‌زنیم و حتی اگه حل نشه هم حل میشه. زندگی‌ای که ما داریم، مشکلاتی که ما از سر گذروندیم، رازهایی که بلند گفتنشون قدرت خدایان رو می‌طلبه، برای تراپیست‌ها داستان هزار و یک شبه! حرف می‌زنیم چون فقط خودمون می‌فهمیم چطور به اینجا رسیدیم و چطور داریم مسیر بعدی‌مون رو می‌سازیم! ما یه قرارداد نانوشته و ناگفته بستیم، که هر چقدر سخت، هر چقدر سخت باشه نگه‌داشتنش، باید نگهدارش باشیم... دیگه ناامیدیم از امید‌های قدیمی‌مون! هم دیگه رو گرفتیم، به هر زوری شده داریم برای خودمون امید جدید می‌سازیم! حالا این وسط، اتفاقای خوب کوچولو، چنگک‌های کوچولو، برگ‌های کوچولو، دعوا‌های کوچولو، حتی لباس‌های زمستونی کوچولو... در حرکت نگه‌مون می‌داره. و تو هر قدم، حرف می‌زنیم... تا نکنه یه وقت خودمون رو فراموش کنیم، که تو دنیای الان کم نیست این فراموشی... ولی ما، حرف‌ می‌زنیم... پس فراموش نمی‌کنیم. (22)برنامه ریزی...
ما را در سایت (22)برنامه ریزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8paeize-por-rang0 بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1402 ساعت: 14:58

برای تمام دخترانم... برای تمام شماهایی که دست کم گرفته شدید... برای تمام شماهایی که بهتون اجازه‌ی زندگی آزاد داده نشد و وقتی هم داده شد مدام توهین شنیدید و مسخره شدید... برای تمام شماهایی که سخت تلاش می‌کنید و به چشم خودتون موفقیت افرادی رو می‌بینید که ذره‌ای از تلاش شمارو انجام ندادند و ذره‌ای از قدرت شما رو ندارند... شما قهرمان اید... شما قهرمان‌های من هستید و می‌خوام این رو بدونید... بدونید که اگر تصمیم بگیرید زمین رو به آسمون ببرید و آسمون رو به زمین بیارید، دست‌هاتون، مغزهاتون، قلب‌هاتون... و تک تک سلول‌های بدنتون توانایی انجامش رو دارند. می‌خوام بدونید که اگر در ظاهر مردانِ این کشورِ ظالم بهتون آسیب زدند، شما می‌تونید از اون آسیب و از اون درد، جان ادامه دادن بگیرید. بدونید که اگر بهتون گفتند نمی‌تونید، نمی‌فهمید و اشتباه می‌کنید... یعنی به جایی رسیدید که غریزه دستور به حمله بر علیه شما رو داده. بدونید که اگر دانش و علم و هدف‌هاتون رو پایین کشیدند، یعنی شما دارید از اون‌ها بالاتر میرید! می‌دونم سخته...می‌دونم... ولی اگر تا اینجا اومدید، شما یه جنگنده‌اید... پس این جنگ رو هم از سر می‌گذرونید! شما یک زن، یک انسان موفق و یک مادر هستید... چه جنینی رو توی بطن‌تون ساخته باشید، چه احساسی رو توی قلب‌تون پرورش داده باشید، و چه هدفی رو توی مغزتون آفریده باشید، شما یک مادر هستید... یک مادر برای چیزی که به زحمت درست کرده می‌جنگه! و قدرت یک مادر گردان‌ها رو شکست میده! پس نترسید که این قلب کوبنده‌ی من اطمینان داره که از تمام این سختی ها عبور می‌کنید. (22)برنامه ریزی...
ما را در سایت (22)برنامه ریزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8paeize-por-rang0 بازدید : 23 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 14:24

نمیترسی؟ نه نمیترسی واقعا؟ نه حوصله ات سر نمیره؟ نه... من یه آدم اینتروورتم... تازه دارم لذت میبرم از تنهایی... تازه مقدارش کافیه... عالیه! معلومه که در انتخاب عنوان شک و تردید به دلم راه دادم؟ من اینجا در شهر غریب(نه خیلی هم حالا) در خونه‌ی خاله که باید بهتون بگم از اینوره، تنها در خانه شدم! همه زنگ میزنن و تلاش میکنن این تنهایی لذت‌بخش رو از من بگیرن...منتها اونا نمیدونن که... من هر روز شب ساعت 10 11 خاموشی میزنم... نور های آبی رو روشن میکنم... مخ دندون و نسواکمو سر صبر و حین دیدن فیلم مورد علاقه‌ام میزنم و میکشم... درهارو قفل میکنم...پنجره هارو میبندم... **البته قبلش با دو تا گربه‌ی همسایه که هر شب بلااستثناء روی دیوار تو بغل هم میشینن و ستاره‌هارو نگاه میکنن یه میوحبت( صحبت به زبان میویی) انجام میدم که مطمئن باشم کم و کسری چیزی ندارن** ***ای کاش من یه گربه بودم با موود این دو تا قشنگا*** خلاصه جهت داشتن صدای سفید(وایت نویز) کولرو روشن میکنم... آلارم هام رو چک میکنم چون فوبیای بیدار نشدن و به برنامه هام نرسیدن رو دارم (اگر که یه فوبیای رسمی باش البته) بعدم تلاش میکنم خوابم ببره بدون اینکه به تمام شخصیت‌های فیلم ترسناک ها فکر کنم!! صبح‌ها هم با وجود اینکه میترسم به موقع بیدار نشم، بیدار میشم! یه قهوه‌ی با شیر و عسل درست میکنم و یه صبحونه‌ی مفصل... بعدشم میشینم پای کارها و درس‌هام تا ساعت نهار! بعد از نهار یکم استراحت میکنم... دارم از تکنیک "یه اسپرسو بزن و نیم ساعت چرتی بخواب و سرحال بیدار شو" استفاده میکنم که بگم بهتون...جوابه! *راستی چرا میگم مستر بین...البته مستربین که نه...میس بین! امشب رفتم مال نزدیک خونه‌ی خاله...داشتم با عشق و علاقه به ع (22)برنامه ریزی...
ما را در سایت (22)برنامه ریزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8paeize-por-rang0 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 14:24

برای تمام دخترانم... برای تمام شماهایی که دست کم گرفته شدید... برای تمام شماهایی که بهتون اجازه‌ی زندگی آزاد داده نشد و وقتی هم داده شد مدام توهین شنیدید و مسخره شدید... برای تمام شماهایی که سخت تلاش می‌کنید و به چشم خودتون موفقیت افرادی رو می‌بینید که ذره‌ای از تلاش شمارو انجام ندادند و ذره‌ای از قدرت شما رو ندارند... شما قهرمان اید... شما قهرمان‌های من هستید و می‌خوام این رو بدونید... بدونید که اگر تصمیم بگیرید زمین رو به آسمون ببرید و آسمون رو به زمین بیارید، دست‌هاتون، مغزهاتون، قلب‌هاتون... و تک تک سلول‌های بدنتون توانایی انجامش رو دارند. می‌خوام بدونید که اگر در ظاهر مردانِ این کشورِ ظالم بهتون آسیب زدند، شما می‌تونید از اون آسیب و از اون درد، جان ادامه دادن بگیرید. بدونید که اگر بهتون گفتند نمی‌تونید، نمی‌فهمید و اشتباه می‌کنید... یعنی به جایی رسیدید که غریزه دستور به حمله بر علیه شما رو داده. بدونید که اگر دانش و علم و هدف‌هاتون رو پایین کشیدند، یعنی شما دارید از اون‌ها بالاتر میرید! می‌دونم سخته...می‌دونم... ولی اگر تا اینجا اومدید، شما یه جنگنده‌اید... پس این جنگ رو هم از سر می‌گذرونید! شما یک زن، یک انسان موفق و یک مادر هستید... چه جنینی رو توی بطن‌تون ساخته باشید، چه احساسی رو توی قلب‌تون پرورش داده باشید، و چه هدفی رو توی مغزتون آفریده باشید، شما یک مادر هستید... یک مادر برای چیزی که به زحمت درست کرده می‌جنگه! و قدرت یک مادر گردان‌ها رو شکست میده! پس نترسید که این قلب کوبنده‌ی من اطمینان داره که از تمام این سختی ها عبور می‌کنید. (22)برنامه ریزی...
ما را در سایت (22)برنامه ریزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8paeize-por-rang0 بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1402 ساعت: 15:59

نمیترسی؟ نه نمیترسی واقعا؟ نه حوصله ات سر نمیره؟ نه... من یه آدم اینتروورتم... تازه دارم لذت میبرم از تنهایی... تازه مقدارش کافیه... عالیه! معلومه که در انتخاب عنوان شک و تردید به دلم راه دادم؟ من اینجا در شهر غریب(نه خیلی هم حالا) در خونه‌ی خاله که باید بهتون بگم از اینوره، تنها در خانه شدم! همه زنگ میزنن و تلاش میکنن این تنهایی لذت‌بخش رو از من بگیرن...منتها اونا نمیدونن که... من هر روز شب ساعت 10 11 خاموشی میزنم... نور های آبی رو روشن میکنم... مخ دندون و نسواکمو سر صبر و حین دیدن فیلم مورد علاقه‌ام میزنم و میکشم... درهارو قفل میکنم...پنجره هارو میبندم... **البته قبلش با دو تا گربه‌ی همسایه که هر شب بلااستثناء روی دیوار تو بغل هم میشینن و ستاره‌هارو نگاه میکنن یه میوحبت( صحبت به زبان میویی) انجام میدم که مطمئن باشم کم و کسری چیزی ندارن** ***ای کاش من یه گربه بودم با موود این دو تا قشنگا*** خلاصه جهت داشتن صدای سفید(وایت نویز) کولرو روشن میکنم... آلارم هام رو چک میکنم چون فوبیای بیدار نشدن و به برنامه هام نرسیدن رو دارم (اگر که یه فوبیای رسمی باش البته) بعدم تلاش میکنم خوابم ببره بدون اینکه به تمام شخصیت‌های فیلم ترسناک ها فکر کنم!! صبح‌ها هم با وجود اینکه میترسم به موقع بیدار نشم، بیدار میشم! یه قهوه‌ی با شیر و عسل درست میکنم و یه صبحونه‌ی مفصل... بعدشم میشینم پای کارها و درس‌هام تا ساعت نهار! بعد از نهار یکم استراحت میکنم... دارم از تکنیک "یه اسپرسو بزن و نیم ساعت چرتی بخواب و سرحال بیدار شو" استفاده میکنم که بگم بهتون...جوابه! *راستی چرا میگم مستر بین...البته مستربین که نه...میس بین! امشب رفتم مال نزدیک خونه‌ی خاله...داشتم با عشق و علاقه به ع (22)برنامه ریزی...
ما را در سایت (22)برنامه ریزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8paeize-por-rang0 بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1402 ساعت: 15:59